میکده ی عشق

دلنوشته های من

میکده ی عشق

دلنوشته های من

انـــــــــــــــــــار ســـرخ یلدا

به پـایـان  می رسد پاییز

دلـم  از  عشق  تو  لبریز


شهی از چشمه سارانی

نظر  داری  به  این  کاریز


انـــــــار  ســـرخ  یلدایم

نخواهم  میوه ی  جــالیز


هزاران  شــب  نمیخواهم

همین یک شب به پایم خیز


همین  امشــب که  آرامم

شــبی دارم چه شور انگیز


تفــــــــــال   میزنی  حافظ

دمی بــــا  شــعر  من  آمیز


چو  فـــــــردا  شد زمستانی

به   یــــاد   آور   منــو   پاییز


نظرات 3 + ارسال نظر
عصمتی چهارشنبه 26 فروردین 1394 ساعت 11:19 http://knovin.ir

وب سایت بسیار زیبا و پرمحتوایی دارید
ان شالله کسایی که لیاقتشو دارن بتونن ازش استفاده کنن
خدا قوتت
موفق باشید

سلام متشکرم لطف دارید

mehdi hoshyari پنج‌شنبه 11 دی 1393 ساعت 12:34

سلام خانم نوری.
شعر خیلی قشنگ و گیرایی بود من از خوندنش لذت بردم
موفق باشی

سلام متشکرم.شما لطف دارید آقای هوشیاری.

mehdi hoshyari پنج‌شنبه 11 دی 1393 ساعت 12:32


مردی
درحال
مرگ بود
وقتیکه
متوجه
مرگش شد
خدا رابا
جعبه ای
دردست دید

خدا :
وقت رفتنه

مرد :
به این زودی؟
من نقشه های
زیادی داشتم

خدا :
متاسفم
ولی وقت
رفتنه

مرد :
درجعبه ات
چی دارید؟

خدا :
متعلقات
تورا

مرد :
متعلقات
من؟
یعنی
همه چیزهای
من ؛
لباسهام
پولهایم و ـ ـ ـ

خدا :
آنهادیگر
مال تو
نیستند
آنهامتعلق به
زمین هستند

مرد :
خاطراتم چی؟

خدا :
آنهامتعلق
به زمان
هستند

مرد :
خانواده و
دوستانم؟

خدا :
نه ،
آنهاموقتی
بودند

مرد :
زن و
بچه هایم؟

خدا :
آنهامتعلق به
قلبت بود

مرد :
پس وسایل
داخل جعبه
حتما
بدنم
هستند؟

خدا :
نه ؛
آن متعلق
به گردوغبار
هستند

مرد :
پس مطمئنا
روحم است؟

خدا :
اشتباه
می کنی
روح تو
متعلق
به من است

مرد بااشک
درچشمهایش
و باترس زیاد
جعبه دردست
خدا راگرفت
و بازکرد ؛
دید خالی
است!

مرد
دل شکسته
گفت :
من هرگز
چیزی نداشتم؟

خدا :
درسته ،
تومالک
هیچ چیز
نبودی!

مرد :
پس من
چی داشتم؟

خدا :
لحظات زندگی
مال توبود ؛

هرلحظه که
زندگی کردی
مال توبود .

زندگی
فقط
لحظه ها
هستند

قدر
لحظه هارا
بدانیم و
لحظه هارا
دوست
داشته
باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد